زنان الگو از نظر قرآن (2)
اگر انسان وارسته شد میتواند الگوی دیگر انسانها قرار گیرد. اگر مرد باشد الگوی مردم است نه مردان، و اگر زن باشد باز الگوی مردم است نه زنان. این مطلب را قرآن کریم به صورت صریح روشن کرده و چهار زن را به عنوان زن نمونه (دو نمونه خوب و دو نمونه بد) ذکر میکند.
زن، چه بد و چه خوب نمونه زنان نیست، زن نمونه است. فرق است بین این دو مطلب که اگر زن خوب شد، آیا نمونه زنان میباشد یا زن نمونه است؟ چه این که مرد، اگر خوب شد، نمونه مردان نیست بلکه مرد نمونه است.
قرآن کریم میفرماید: آن که خوب است نمونه مردم است نه نمونه مردان. و زن خوب، نمونه زنان نیست، بلکه زن نمونه است، چه این که زن بد، نمونه زنان بد نیست، بلکه نمونه انسانهای بد است.
صدیقه بودن مریم علیها السلام
قرآن کریم از مریم علیها السلام به عنوان صدیقه یاد کرده است که این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا که نه تنها مصدقه، صادق وصدیق استبلکه صدیق است.
صدیقین گروهی هستند که با انبیا وصالحین وشهدا همراه وهم قافلهاند. اینان قافله سالار کوی الهیند. افراد عادی چه زن وچه مرد در نماز ونیایشها وعباداتشان از ذات اقدس اله مسالت میکنند:
ومن یطع الله والرسول فاولئک مع الذین انعم الله علیهم من النبیین والصدیقین والشهداء والصالحین وحسن اولئک رفیقا (26)
کسی که مطیع خدا ورسولش باشد او همسفر قافلهای است که اهل آن عبارتند از: نبیین، صدیقین، شهدا وصالحین، وبعد در ادامه میفرماید: و حسن اولئک رفیقا اینها رفقای خوب وهمسفران شایستهای هستند چرا که:
سل عن الرفیق قبل الطریق (27)
اگر انسان بیفتد آنها دستگیرند، واگر در مسیر افراط وتفریط قرار گیرد، او را تعدیل کرده واگر احساس خستگی کند تقویتش میکنند، واگر احساس عجز کند به او قدرت میبخشند. خدای سبحان میفرماید اگر شما هدایت را از من بخواهید، من علاوه بر این که شما را اهل سیر وسلوک در صراط مستقیم قرار میدهم وصراط مستقیم را به شما نشان میدهم وراهی را که آنان رفتهاند به شما مینمایانم، شما را همسفر آنها نیز قرار میدهم.
گاهی خداوند میگوید راه راست را به شما نشان میدهم وزمانی برای تشویق میفرماید: توفیق سلوک در راهی را که انبیا رفتهاند به شما مینمایانم، شما را همسفرآنها نیز قرار میدهم.
گاهی خداوند میگوید راه راست را به شما نشان میدهم وزمانی برای تشویق میفرماید: توفیق سلوک در راهی را که انبیا رفتهاند به شما عطا میکنم وزمانی بالاتر از این را نوید میدهد ومیفرماید: شما را با همراهان وهمسفران وقافلهسالارانی چون انبیا وصدیقین وشهدا وصالحین همراه میکنم.
یکی از صدیقین مریمسلام الله علیها است. که همراهی با او اختصاصی به زنها ندارد تا زنها بگویند خدایا راه مریم را به ما ارائه بده بلکه همه نمازگزاران از خداوند راه صدیقین را میطلبند که مریم هم جزو صدیقین است.
شبهه برتری مریم علیها السلام از زکریا علیه السلام
وسر این که مریمسلام الله علیها صدیقه است آن نیست که اخبار عادی را تصدیق کرد وآنچه که دیگران باور دارند، او نیز تصدیق نمود. بلکه، او حقیقتی را تصدیق کرد که دیگران باور نداشتند وحقیقتی را صحه گذاشت که دیگران آن را مستبعد میشمردند و روی همین استبعاد، زبان به تهمت وی گشودند در حالی که مریم علیها السلام برای قبول این امر غیر عادی، آیت وعلامت نطلبید.
افراطیونی که به نبوت مریم علیها السلام فتوا دادهاند خواستهاند بگویند که مریم علیها السلام از زکریا علیه السلام بالاتر است زیرا وقتی زکریا سلام الله علیه دعا کرد وعرضه داشت:
رب هب لی من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء (28)
پروردگارا! از جانب خود، فرزندی پاک وپسندیده به من عطا کن که تو شنونده دعایی.
او از خدا ذریه صالح طلب کردذریه یعنی فرزند، چه این فرزند بلافصل باشد چه مع الفصل، چه یکی باشد چه بیش از یکی، وچه مذکر باشد چه مؤنث، همه اینها را ذریه میگویند ویا وقتی عرضه داشت:
فهب لی من لدنک ولیا یرثنی و یرث من آل یعقوب و اجعله رب رضیا (29)
پس از جانب خود ولی وجانشینی به من ببخش که از من ارث ببرد واز خاندان یعقوب ارث برد واو را پسندیده گردان.
آنگاه فرشتهها در حال نماز به او بشارت دادند که خدا به تو فرزندی به نام یحیی عطا میکند:
فنادته الملائکة و هو قائم یصلی فی المحراب ان الله یبشرک بیحیی مصدقا
پس در حالی که وی ایستاده در محراب دعا میکرد، فرشتگان او را ندا داده که: خداوند تو را به ولادت یحیی مژده میدهد که این یحیی:
مصدقا بکلمة من الله و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین (30)
تصدیق کننده «کلمة الله» است وبزرگوار; خویشتندار وپیامبری از صالحان است.
ولی زکریا علیه السلام با شنیدن این بشارت به جای تصدیق نشانه طلبید وعرض کرد:
رب اجعل لی آیة (31)
خدایا یک علامت ونشانهای قرار بده که من بدانم این بشارت حق است، یا بفهمم این بشارت چه وقت محقق میشود. ولی مریم علیها السلام وقتی بشارت را از فرشتهها شنید مطمئن شد، وچون صدیقه بود تصدیق کرد واز خداوند علامت ونشانه نخواست. بنابراین، نتیجه میگیریم که مقام مریم بالاتر از زکریاست.
علت طلب آیت از سوی زکریا
ولی این اعتقاد ناصواب است زیرا نباید در گرامیداشت مقام یک فرد -حضرت مریم - پیغمبری را از مقام باعظمتش تنزل داد.
اما این که چرا زکریا سلام الله علیه آیه طلب کرد، حق آن است که سؤال او از روی شک نبود، بلکه برای بار یافتن به مقام طمانینه بود. همچنانکه ابراهیم سلام الله علیه این راه را به انبیای ابراهیمی نشان داد وفرمود:
رب ارنی کیف تحیی الموتی قال او لم تؤمن قال بلی لکن لیطمئن قلبی (32)
پروردگارا! بنمایان به من که مردهها را چگونه زنده میکنی، گفت: مگر ایمان نیاوردهای؟ گفت: چرا ولی میخواهم دلم قرار گیرد.
یعنی، خدایا به من نشان بده که: چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند به او فرمود آیا باور نداری؟ حضرت ابراهیم علیه السلام گفت: آری، ولیکن برای این که لحظه به لحظه به مقام والاتر بار یابم، وبه جایی برسم که خودم مظهر «هو المحیی» بشوم، وگرنه به معاد معتقدم ومیدانم که تو مردهها را زنده میکنی ولی میخواهم بدانم چگونه مردهها را زنده میکنی، واین هم نه به آن صورت که تو نشانم بدهی، بلکه میخواهم مرا مظهر «هو المحیی» قرار بدهی که به دست من مردهها زنده بشوند واین، عالیترین مقامی است که ابراهیم خلیل مسالت کرده است.
این راه ابراهیمی را سر سلسله انبیای ابراهیمی علیه الصلوة والسلام به فرزندانش تعلیم داد که شما نیز از ذات اقدس اله لحظه به لحظه نشان طلب کنید تا به مقام طمانینه بار یافته ونفس مطمئنه پیدا کنید.
اگر کسی به وسیله برهان، مسالهای برای او حل شود، یک مرحله طمانینه را دارد، واگر برهانش از علم الیقین به عین الیقین تبدیل شود، خواهد دید که در جهان چه میگذرد ومینگرد که چگونه خدا مردهها را زنده میگند واین هم یک مرحله است ولیکن مرتبه بالاتر از عین الیقین مرحله حق الیقین استیعنی انسان خود به جایی برسد که «هو المحیی» را در خود مشاهده کند، چون «المحیی» وصفی از اوصاف ذاتوچیزی که در خارج از ذات اقدس حقند برخلاف اوصاف ذات وچیزی که در خارج از ذات است ممکن الوجود میباشد و وقتی که ممکن الوجود شد، انسان میتواند عین او بشود، لذا گرچه منطقه ذات، منطقه ممنوعه است تنزل نموده وبه مقام فعل برسیم وارد «منطقه الفراغ» میشویم که در این منطقه جا برای انسان سالک باز است ومیتواند مظهر اوصاف فعلی حق باشد.
گاهی انسان با برهان عقلی زنده کردن مردها را تصدیق میکند این علم الیقین است. گاهی هم در خدمت مسیح علیه السلام به سر میبرد ومشاهده میکند که روح القدس چگونه به مسیح ومسیحگونهها فیض میرساند:
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
ومرده را خود زنده میکند مانند مسیح علیه السلام ودر بسیاری از موارد مانند عترت طاهره علیهم الصلاة والسلام که این انسان در مرحله سوم یعنی منطقة الفراغ ودر قلمرو اوصاف فعلی، سالک میشود وبه مقام حق الیقین میرسد یعنی خود مظهر هو الخالق وهو المحیی میگردد.
این راه بلند را ابراهیم خلیل سلام الله علیه به همه سالکان عموما وبه انبیای ابراهیمی علیهم الصلاة والسلام خصوصا نمایانده است. زکریا سلام الله علیه نیز که نشانه وعلامت را طلب کرد برای آن بود تا به مقام طمانینه برسد وبداند که دعایش چگونه محقق میشود.
مقام طمانینه ویقین نتیجه تهذیب نفس وتزکیه دل وجان است واین راهی است که جامع بین زن ومرد است. نتیجه تهذیب نفس آن است که انسان با ماورای طبیعت مانوس، واز اهل شهود گردد ودر این مسیر همانگونه که مردها موفقند با فرشتهها سخن بگویند زنها نیز موفقند که با فرشتهها تکلم کنند وبشارت آنان را دریافت کنند. واین مساله علاوه بر قرآن، در صحف انبیای پیشین علیهم السلام نیز به طور کامل ارائه شده ویک مساله کلامی است ودر این جهت هیچ تفاوتی میان شرایع الهی، وهیچ تمایزی بین کتابهای آسمانی نیست.
همسر ابراهیم خلیل(ع)
در داستان ابراهیم خلیل سلام الله علیه همانگونه که خلیل الله با فرشتهها سخن میگوید، وبشارت ملائکه را دریافت میدارد همسر او نیز با فرشتهها سخن گفته وبشارت ملائکه را دریافت میکند.
ذات اقدس آله در زمان کهولت وپیری خلیل الله، به او بشارت فرزندی آگاه داد. که این بشارت الهی، به همان شکلی که توسط ملائکه به آن حضرت، ابلاغ شد، به همان صورت، به همسر او نیز اعلام گردید. هنگامی که ملائکه به حضرت ابراهیم(ع) گفتند:
فبشرناه بغلام حلیم (33)
ابراهیم سلام الله علیه فرمود:
ابشرتمونی علی ان مسنی الکبر فبم تبشرون (34)
آیا به من نوید میدهید در حالی که مرا پیری رسیده است؟ حضرت این سخن را به عنوان «استبعاد» نفرمود. بلکه به عنوان «استعجاب» گفت. معنای استعجاب آن است که انسان به لحاظ شگفتانگیز بودن واقعهای بادید تعجب بدان مینگرد. در این جا ابراهیم خلیل(ع) عرض کرد: خدایا من نه تنها پیر شدهام بلکه، پیری به سراغ من آمده است. یعنی یک وقت انسان پیر میشود ودوران شیخوخت را میگذراند ومیگوید «قد بلغت من الکبر» (35) یعنی من، به پیری رسیدم. ولی زمانی از پیری نیز میگذرد وبه دوران فرتوتی پای مینهد که در این حال میگوید «قد بلغنی الکبر» (36) یعنی پیری، به سراغ من آمده است، پس چه بشارتی به من میدهید؟ فرشتهها گفتند:
بشرناک بالحق فلا تکن من القانطین (37)
یعنی این تبشیر ما باحق همراه است وگزاف نیست، چون فرشتگان در صحبتحق سخن میگویند ودر لباس حق حرف میزنند. لذا حرف «باء» در «بالحق» خواه به معنای صاحبتباشد وخواه به معنای ملابست، مفهومش این است که گفتار ما در لباس حق، یا در صحبتحقیقت است وما گزاف نخواهیم گفت وتو ای خلیل الله ناامید مباش. آنگاه ابراهیم خلیل(ع) فرمود:
و من یقنط من رحمة ربه الا الضالون (38)
حضرت در کمال صراحت فرمود: نه تنها با رسالت ونبوت سازگار نیست، بلکه با هدایت ورهبری نیز سازش ندارد. بنابراین نه تنها هیچ پیامبری ناامید نخواهد بود بلکه هیچ مؤمن ومهتدی نیز ناامید نمیشود.
معنای ناامیدی آن است که انسان گمان کند به جایی رسیده است که از خدامعاذ الله ساخته نیست که مشکل او را حل نماید. این یاس در حد کفر است، وهیچکس حق ندارد ناامید باشد.
این خلاصه کلام بود در مورد بشارت فرشتهها به خلیل حق...، معادل همین برخورد با همسران حضرت نیز مطرح شده است، قرآن کریم میفرماید:
و امراته قائمة فضحکت فبشرناها باسحق و من وراء اسحق یعقوب (39)
یعنی هنگامی که فرشتهها با خلیل حق سخن میگفتند همسر او نیز حضور داشت وایستاده بود وضحکی داشتبرای «ضحک» در تفاسیر دو بیان آمده است، یا به معنای سرور وخوشحالی ویا به معنای عادت ماهانه زنان است پس مژده دادیم او را به اسحاق واز پس اسحاق، یعقوب را. یعنی علاوه بر فرزند -اسحاق، بشارت نوه یعقوب هم، به تو میدهیم. سپس همسر خلیل الرحمان عرض کرد:
قالتیا ویلتی ا الد و انا عجوز و هذا بعلی شیخا ان هذا لشیء عجیب قالوا ا تعجبین من امر الله رحمت الله و برکاته علیکم اهل البیت انه حمید مجید (40)
یعنی آیا من مادر میشوم در حالی که خودم فرتوت وسالمند وکهنسالم، وهمسرم نیز پیرمردی فرتوت وکهنسال است؟! فرشتگان به او گفتند: آیا از رحمتخدا وامر خدا در تعجب هستی در حالی که رحمتخدا، وبرکات وی، بر شما خاندان نبوت، فراوان بوده وشما از این برکات عینی، بیشمار دیدهاید!
عظمت زن در فرهنگ وحی از این ارزیابی روشن می شود که در فرهنگ وحی از زن به عظمتیاد شده واختصاصی به قرآن ندارد بلکه در انجیل، تورات وصحف خلیل الله نیز مطرح بوده است. با فرشتگان تکلم نمودن وبشارت آنها را دریافت کردن، سخن خویش را با آنها در میان گذاشتن، وسخن آنان را شنیدن، اینها همه مواردی است که زن نیز همانند مرد در همه این صحنهها سهیم بوده واگر پدر پیامبری، با ملائکه سخن میگوید، مادر پیامبر نیز، با آنها گفتگو دارد.
لذا وقتی در قرآن کریم از زنان یاد میکند، مادر مریم ویا خود مریم را جزو آل عمران شمرده ودر زمره اصفیا قرار میدهد. به عبارت دیگر در بین مردم جهان اینها هم مانند انبیا واولیای خاص جزو اصفیای الهیند. خدا در قرآن میفرماید:
ان الله اصطفی آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران علی العالمین، ذریة بعضها من بعض و الله سمیع علیم (41)
به یقین خداوند، آدم ونوح وخاندان ابراهیم وخاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است، فرزندانی که بعضی از آنان از بعض دیگرند، وخداوند شنوای دانا است.
که منظور از این عمران آن عمرانی است که پدر مریم است، نه عمرانی که پدر موسی است چون عمرانی که پدر موسی است اصلا نامش در قرآن کریم نیامده. بعد خداوند میفرماید:
اذ قالت امرات عمران رب انی نذرت لک ما فی بطنی محررا (42)
چون زن عمران گفت: پروردگارا، آنچه در شکم خود دارم نذر تو کردم تا آزاد شده باشد.
خداوند این دو بانو را به عنوان صفوه مردم عالم، معرفی نموده است.
در نهج البلاغه نیز میخوانیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درباره فاطمه زهراسلام الله علیها میفرماید:
«قل یا رسول الله عن صفیتک صبری» (43)
امیرالمؤمنین علیه السلام به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خطاب میکند: یارسول الله، این صفیه تو یعنی این بانویی که صفوه تو، مصطفا وبرگزیده توست رحلت کرده وصبر در فقدانش برای من دشوار است.
حضرت از او به عنوان صفیه یاد میکند یعنی صفوة الله است، مریم هم صفوة الله است، مادر مریم اهل عمران بود، یعنی عمران که پدر مریم استسر سلسله این خانواده به شمار میرود، و وابستگان این خانواده را آل عمران میگویند، پس هر دو بانو مصطفا و صفوه حقند.
پینوشتها:
1. تحریم، 10
2. انفال، 27
3. تحریم، 11
4. نازعات، 24
5. قصص، 38
6. اعلی، 1
7. فرقان، 10
8. بحار الانوار، ج 10، ص 25
9. تحریم، 12
10. اعراف، 164
11. طه، 96
12. اعراف، 175
13. انعام، 124
14. آل عمران، 137
15. آل عمران، 44
16. همان.
17. آل عمران، 37
18. آل عمران، 42 و 44
19. آل عمران، 45
20. مریم، 17 و 18
21. مریم، 19
22. آل عمران، 38
23. تحریم، 12
24. مائده، 75.
25. انبیاء، نحل، 43; و در سوره یوسف، 109 تا (نوحی الیهم)
26. نساء، 69
27. نهج البلاغه فیض، نامه 31، ص 936.
28. آل عمران، 38
29. مریم، 5 و6
30. آل عمران، 39
31. آل عمران، 41; مریم، 10
32. بقره، 260
33. صافات، 101.
34. حجر، 54.
35. مریم، 8.
36. آل عمران، 40.
37. حجر، 55.
38. حجر، 56.
39. هود،71.
40. هود،72 و73.
41. آل عمران،33 و34.
42. آل عمران،35.
43. نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبه 202.
نویسنده:آیت الله عبدالله جوادی آملی
منبع: ام الکتاب (www.ommolketab.net)